هر پسین این روشنای خاطر آشوب

خورشید جاودانه می درخشد
در مدار خویش
مانیم که یا جای پای خود می نهیم
و غروب می کنیم
هر پسین
این روشنای خاطر آشوب
در افق های تاریک دوردست
نگاه
ساده
+ نوشته شده در ساعت توسط بلاگفاگرام
|

خورشید جاودانه می درخشد
در مدار خویش
مانیم که یا جای پای خود می نهیم
و غروب می کنیم
هر پسین
این روشنای خاطر آشوب
در افق های تاریک دوردست
نگاه
ساده

جا مانده است
چیزی جایی
که هیچ گاه دیگر
هیچ چیز
جایش را پر نخواهد کرد
نه موهای سیاه و
نه دندانهای سفید

به خانه می رفت
با کیف
و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی ؟
مادرش پرسید
دعوا کردی باز؟
پدرش گفت
و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد

ده دقیقه سکوت
به احترام دوستان و نیاکانم
غژ و غژ گهواره های کهنه و
جرینگ جرینگ زنگوله ها
دوست خوب من
وقتی مادری بمیرد
قسمتی از فرزندانش را با خود
زیر خاک میبرد